قند عسل مامان و باباقند عسل مامان و بابا، تا این لحظه: 9 سال و 11 ماه و 7 روز سن داره

فرشته زمینی

بدون عنوان

امروز   30/2/93 نهال من رفتی تو  38 هفته روز شنبه که پیش خانم دکتر کرمانی بودم  27/2/93  گفت شنبه بعدی   3/3/93   بیا که تاریخ دقیق زایمان معلوم کنم. خیلی خوشحالم که میخوام  2 هفته دیگه ببینمت       ...
30 ارديبهشت 1393

اتفاقات بد در ماه اردیبهشت :(

یک هفته بعد از رفتن مادر جون زیبا و بابا بزرگ هوشنگ و بابا علی مامانی یه چند روزی زیر دلش درد میکرد که در نهایت در تاریخ :   93/2/5   دردم زیاد شد ومجبور شدیم که شبانه راهی بیمارستان بشیم. شب خیلی بدی بود.شب ساعت 00:00  بستری شدم تو اتاق رایمان.به مادر جون عصمت گفتم که به مادر جون زیبا خبر بده جون نگران بود.بنده خدا تقریبا تا صبح در تماس بودو نگران حال منو تو. به بابا بزرگ هوشنگم تا صبح نگفته بود.ولی صبح از نوشهر راه افتادن که بیان.شب اول یک سرم بهم وصل کردن و داروهای مختلف ریختن تو سرمم.یک آمپول کرتن دار زدن که اگه زود میخواستی به دنیا بیای پرده ریه  ات کاملا خوب بسته بشه.منم تو هفته 33 بودمو خیلی زود بود واسه به دنی...
30 ارديبهشت 1393

تعیین اسم دخملی

سلام عزیز دل مامان. خوبی فدات شم؟ من دیر به وب لاگت اومدم به خاطر این بود که مامانی جالش خوب نبود. بعدا واست مینویسم که چه اتفاقاتی افتاد. جالا میرسیم به نام گذاری اسم دختر خوشگلم. روز 15 اسفند ماه روز نهال کاری (درخت کاری)هست. اون روز با بابا علی داشتیم نهار میخوردیم و با هم جرف میزدیم که سال دیگه یک نهالی بکاریم. که یک آنی بابا علی گفت: اسم نهالم قشنگه واسه دخترمون. منم اصلا این اسم در ذهنم نبود که گفتم آره.خیلی اسم قشنگیه. گذشتو گذشت تا اومدیم تهرانو باید اسمتو انتخاب میکردیم. خلاصه از بین 5.6 تا اسم  اسم نهال رو انتخاب کردیم. خیلی اسمتو دوست دارم.خودتم دوست دارم .  ه...
30 ارديبهشت 1393

سفر به تهران 1393/1/28

سلام جیگر مامان  خوبی عشقم؟ جونم برات بگه که ما (من.بابا علی.مادر جون زیبا و بابا بزرگ هوشنگ) تا 28 فروردین خرمشهر بودیم.بابا بزرگو مادر جون همون روز راه افتادن به سمت خرم آبادو رفتن درود خونه عمو سجاد.منو باباعلی هم عصر همون روز بلیط داشتیم که بریم تهران.ساغت 7 بعد از ظهر. خلاصه ساعت 5:30 بود راه افتادیم به سمت فرودگاه. وقتی بابا خواست بارو تحویل بده یکی از کارکنان فرودگاه به نامه ای که از خانم دکتر آرین گرفتیم گیر داد و گفت تاریخ این نامه ماله 3 روز پیش هستش.خلاصه یه کم بهم استرس وارد شد که نکنه نزارم سوار بشم گفت باید هواپیما بشینه تا با سر مهماندار صحبت کنیم.سرتو درد نیارم دخترم.گفتن مشکلی نیستو رفتیم سوار شدیمو...
1 ارديبهشت 1393
1